-
آرامش گمشده ......
سهشنبه 25 آبان 1395 19:05
عجیب خسته ام .....خیلی احمقانه فکر می کردم میشه دوباره به زندگی برگشت ، میشه با تغییر دکوراسیون ، خرید پرده یا کارهای دیگه اونقدر مشغول شد که یادت بره چه خبره .....ولی زهی خیال باطل ....وقتی حالت خوب نباشه هیچ چیزی نمی تونه حالت رو خوب کنه ....یوقتایی فکر می کنم شاید مرگ پایانی بشه بر همه اندوه های زندگی اما اونم وقتی...
-
صبور باش .....
سهشنبه 25 آبان 1395 12:01
صبوررباش مریم جان ....صبور باش و آروم و مطمئن باش این روزهای تلخ هم تموم میشه مثل تمام روزهای خوبی که گذشتند و تموم شدند .....اروم باش و صبور ....صبور ....صبور .....صبور ....فقط خودتی که باید به خودت کمک کنی ....اگه خودت نخوای کمک بقیه هم دردی ازت دوا نمی کنه .....به مهربونی خدا اعتماد کن ......
-
زنجیر فراوان فراوان اما ....چیزی که مرا به زندگی بندد نیست....
یکشنبه 23 آبان 1395 14:32
امروز اولین سالگرد حملات پاریس هست ....داشتم فکر می کردم چقد زود شد یکسال ......و با خودم گفتم چه بهتر کاش بقیه عمر هم همینجوری تند تند بگذره تموم بشه بمیریم راحت شیم ....والا .....آخه اینم شد زندگی ..... تنها چیزی که دیگه واسم اهمیت داره آینده لیانا است فقط بخاطر اونه که میخام زنده باشم و الا هیچ چیز دیگه این زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 آبان 1395 22:45
روزگار غریبی است .....نازنین .... بله مریم جان ، زندگی همینه باید پاشی و دستاتو روی زانوهات بزاری و خودت بلند شی ، هیچ چیز دیگه مثل قبل نیست ، دیگه برای کسی مهم نیست روزت رو چطور گذروندی ؟کسی تو اوج کار روزانه زنگ میزنه که در چه حالی؟دقیقا داری چکار می کنی ؟....باید به همه چی عادت کنی ؟دیگه روزای خوب زندگی تموم شدند و...
-
تنهایی .....
جمعه 21 آبان 1395 21:17
مدتها بود که از حال امشبم دور بودم ....من از اون تیپ آدما هستم که به خلوت کردن با خودم خیلی احتیاج دارم ....مدتهاست جایی نبودم که کسی دور و برم نباشه .....ولی امشب خوشبختانه تو همچی موقعیتی هستم تلویزیونو خاموش کردم لیانا هم خوابه ...یه نور ملایم و صدای پکیج و منی که تنها نشستم و به شوفاژ تکیه کردم .....بقول بچه ها...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 آبان 1395 20:59
الان چند روزه تصمیم گرفتم مرور خاطرات گذشته رو رها کنم ، غرق شدن زیاد تو اون خاطرات دقیقا مثل اینه که هر روز هر روز دهن یه زخمو باز کنی و نمک بپاشی روش و من چند ماهه که با روح و روانم اینکارو کردم دارم سعی می کنم ذهنمو مدیریت کنم که سراغ گذشته نره ، همین که میخوام برم سراغ گذشته خودم به خودم نهیب می زنم و بر می گردم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آبان 1395 06:07
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪﻩ ، ﺑﻬﺶ ﭼﯽ ﺑﮕﯿﻢ؟ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪﻩ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﯿﺪ ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻩ ، ﻧﮕﯿﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻪ، ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﺎ ﺟﻮﮎ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺨﻨﺪﻭﻧﯿﺪﺵ... ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺨﻨﺪﻩ . ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭﻩ. ﺑﺮﺍﺵ ﺍﺯ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﻦ . ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﮑﺮﮐﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻪ ﺍﺻﻼ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﮐﻪ...
-
واقعیت های تلخ و شیرین زندگی .....
یکشنبه 16 آبان 1395 12:46
مهم نیست کی هستی و چکار می کنی شغلت چیه چجوری آدمی هستی ؟چی داری چی نداری چقد زیبایی چقد پولداری چقد جذابی سلبریتی هستی یا نه چقدر ادم قدرتمندی هستی... اینا هیچ کدوم مهم نیست نمی تونه مهم باشه تنها چیزی که مهمه اینه که فاصله ات از زندگی ایده الت خیلی زیاده .....مهم اینه که یه جای اساسی از زندگیت بدجور می لنگه ....اگه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 آبان 1395 22:42
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت آنقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
-
ای آنکه دوست دارند ، اما ندارمت.....آه...آه....
جمعه 14 آبان 1395 20:01
سلام عشقم .....این روزها دلم عجیب پره ....شدم مث وقتایی که کنارت می نشینم و ور ور ور حرف میزدم تا سبک شم ....مث وقتایی که تو صبورانه حرفامو می شنیدی .....تو آروم بودی و واسه من متلاطم یه ساحل امن.... ساکت می موندی و گوش می دادی فقط وقتی خوب حرفامو می زدم فقط یه جمله می گفتی الان بهتری ؟سبک شدی؟ وقتی می گفتم آره .می...
-
دلم تنگته ......
جمعه 14 آبان 1395 13:39
عشق مهربون و از دست رفته ام ..... دنیام بدون تو خالی و سرده ، فقط با روشن کردن خاطراتمان هست که یه کمی گرم میشم و حال و هوام عوض میشه .....درست مثل دخترک کبریت فروش ..... عزیزم کاش بودی .....کاش می دیدی دخترمون چقدر بزرگتر شده !!!!آخرین باری که در آغوش گرفتیش حدودا یساعت قبل از اون حادثه بود حدود یه ربع زیر بغلش رو...
-
عشق دورم ...........
جمعه 14 آبان 1395 11:58
سلام عزیزم .....دوباره جمعه شد و دوباره من دلم گرفت آخه تو روزای هفته پنجشنبه شبا و کل روزای جمعه بهترین روز هفتمون بود کنار هم بودیم شب تا دیروقت بیدار می موندیم و با هم وقت می گذروندیم جات خیلی خالیه .....خیلی تنهام .....بدون تنها همنفس زندگیم ....بدون کسی که بیشتر از هر کس و هر چیز میخواستمش .... من که اینجا حالم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبان 1395 23:16
سالهاست زن بودن را فراموش کرده ام! در عوض راننده خوبی شده ام! حسابدار خبره، مأمور خرید زرنگ، مدیر توانمند، باربر قوى، استراتژیست باهوشى شده ام! اما دیگر خودم نیستم! مدت زیادی است که در خودم گم شده ام! چه کسی مرا به عرصه های مردانه کشاند؟! در حالی که شانه هایم، بازوانم و زانوهایم هنوز زنانه اند! هنوز برای مرد شدن ساخته...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبان 1395 10:47
مهربونم .....این روزا خانم طلات حالش بدجوری قاطی پاتی ، داره دست و پا میزنه بلکه صبورتر بشه ....بلکه امیدوارتر ....شاید باورت نشه ولی برای بهتر شدن داره به هر ریسمون پوسیده ای چنگ می اندازه ، داره سعی می کنه به هر وسیله ای قوی بشه ولی خودش خوب می دونه که نه میشه و نباید به هر ریسمون پوسیده ای چنگ زد .....اما بهت قول...
-
عزیزترینم.......
دوشنبه 10 آبان 1395 17:23
عشق دورم سلام ، عزیزترینم خوش تیپ .....مهربونم ....دلم برات تنگ شده دلم واسه یوقتایی که خواب بودم و تو حالتای مختلف اغلب مسخره ازم عکس می گرفتی تنگ شده ....برا وقتایی که من می خوابیدم و چشامو می بستم و بعد که باز می کردم می دیدم بهم زل زدی تنگ شده می گفتی دوست دارم تماشات کنم.....کاش الانم تماشام کنی .....کاش کنارم...
-
خسته ام ........
یکشنبه 9 آبان 1395 00:29
حس میکنم دیگه نوشتن اینهمه خسته ام ...بریدم ....ناامیدم و ......خیلی کلیشه ای شده ولی باز با خودم میگم مگه الان کل زندگیت غیر از کلیشه چیزی هست؟واسه همین بی خیال میشم و همون کلیشه های همیشگیو میگم ..... خسته ام .....از دست خودم ....از دست آدمایی که فقط قضاوتمون می کنند از دست خدا هم خسته ام که زندگیمو اینجوری ورق زد و...
-
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را ......
دوشنبه 3 آبان 1395 21:21
روزهایی که در گذرند عجیب بوی دلتنگی می دهند ، بوی دلتنگی که خوب است این روزها با تک سلول هایم ....با تک تکشان احساس بدبختی می کنم ، احساس ناتوانی ، احساس کسی که عجیب در گل مانده و دست و پا زدنش هم فقط باعث میشود بیشتر فرو رود ....از خدا شاکیم .....از خودم که جبر این زندگی لعنتی دست و پایم را بسته شاکیم .....از عدالتی...
-
عشق دورم .......
جمعه 30 مهر 1395 12:08
سلام تنها عشق زندگیم .....تنها مایه آرامش و دلخوشیم .....نمی دونم کی قراره صبور بشم .....کی قراره آتشی که تو جانم و روح و روانم افتاده خاکستر بشه......داودم ....امروز کلی با پارسا ویوس دادیم و گرفتیم واسم شعر مدرسه اشو خوند.....لیانا با شنیدن صداش کلی ذوق کرد و خندید ....اونم کلی قربون صدقه اش رفت ......وای .......وای...
-
نوکیسه ....
جمعه 30 مهر 1395 07:57
حرف رو؛ 30 ویژگی یک «نوکیسه» یا چگونه یک «تازه به دوران رسیده» را از صد فرسخی تشخیص دهیم؟ 1- از «وضع موجود» به شدت «خر کیف» و راضیست:«چرا که نه؟» 2- ظاهرى شدیدا اغراق آمیز، مملو از زلم زیمبو، مطلا، براق و در عین حال نخراشیده و برى از ذوق و سلیقه دارد. به عبارت دیگر مثل خوکیست که دکلته یا تاکسیدو پوشیده باشد. 3- ساعت...
-
عشق .....
جمعه 30 مهر 1395 01:49
می گفت عشق جعبه کوچیک کادو پیچ شدهء روبان قرمز خال خال سفید نیست که بگذاری توی جیب بغلت، هر وقت میلت کشید از جیب بیرونش بیاوری. عشق مثل گل است، باید مراقبش باشی، بگذاریش توی یک گلدان قشنگ، به وقتش آب اش دهی، نوازشش کنی، برایش شعر بخوانی حتی، گاهی هم یک قندی، یک نصفه قاشق شکری بریزی پایش تا خشک نشود، یادت برود کار گل...
-
رفاقت ......
جمعه 30 مهر 1395 01:47
مردی با اسب و سگش در جادهای راه می رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول می کشد تا مردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند. پیادهروی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می ریختند و...
-
و عشق .....
سهشنبه 27 مهر 1395 22:00
هم بستر که می شدیم قلبش ، قلعه ای بود بی دفاع و من فاتح مطلق حصارهایش از آغوشم که می رفت دیگر هیچکسی نبودم من ،سربازی بی سرزمین او قلعه ای مشکوک از آغوش سیر شده ای که دنیایش ... جای ، برای یک نفر بیشتر نداشت نیکی فیروز کوهی
-
شب نوشته های دلتنگی .....
سهشنبه 27 مهر 1395 00:32
دلم عجیب برای گذشته نه چندان دور زندگیم تنگ شده ، روزهایی که با گذشتشان بر خاطرات گذشته های نه چندان دور گرد دوری می پاشند..... چقدر عوض شدم ، چقد ناتوان..... چقدر صبور ....چقدر با نداشتن کسی که تمام تلاشش در زندگیمان آسایش و آرامش من بود کنار آماده ام .هیچ چیز شبیه آنچه میخواهم و می خواستم نیست و من میان این همه...
-
پاییز عزیز....
دوشنبه 26 مهر 1395 10:38
پاییز عزیز هردو راه درازی آمده ایم تو های و هوی و چهچه بهار را پشت سر داری از قهقهه مستانه و سرخ تابستان گذشته ای من از زمزمه سبز بهار شور و شرار شب های عاشقی وسوسه تن های داغ تابستانی عبور کرده ام. تو برگهای رنگارنگ بر سر داری من خاکستر رو به سفیدی بر مو نزدیک تر بیا حرف زیادی برای گفتن داریم پاییز عزیز. ((فرانسیسکو...
-
آدمها .....
یکشنبه 25 مهر 1395 14:35
آدمها شبیه لیوانند ظرفیتهایی مشخص دارند..... بعضی به اندازه استکان، بعضی فنجان ، بعضی هم یک ماگ بزرگ,,,,, وقتی بیش از ظرفیت لیوان در آن آب بریزی، سر ریز میشود، خیس میشوی، حتی گاهی که در اوج بدشانسی باشی و در لیوان به جای آب ، شربتی چیزی را زیادی ریخته باشی وسرریز شده باشد ، لکه ش تا ابد بر روی لباست میماند..... آدمها...
-
داود عزیزم .....بی تو کار دلم تمام است .....
یکشنبه 25 مهر 1395 00:13
بی عشق زیستن را،جز نیستی چه نام است؟ یعنی اگر نباشی ، کار دلم تمام است. با رفتن تو در دل سر باز می کند ،باز آن زخم کهنه ای که ، در حال التیام است وقتی تو رفته باشی ، کامل نمی شود عشق بعد از تو تا همیشه ،این قصه ناتمام است از سینه بی تو شعری ، بیرون نیارم آورد بعد از تو تا همیشه ، این تیغ در میان است از تازیانه ها نیز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مهر 1395 15:00
دم از عشق و عاشقی زدن خیلی راحته میشه سالها بشینی و دست رو دست بگذاری و دم بزنی که من عاشق بودم و از عشق سوختم ولی واقعیت اینه که ملاک عاشقی ،عمل آدمهاست .....خانمی که ادعای عاشقی داری واسه عشقت چکار کردی؟آقایی که ادعات میشه عاشق پیشگی ات زبانزد خاص و عامه واسش چکار کردی چجوری عشقتونو بهش ثابت کردید ،چجوری نشون دادید...
-
هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است همه تا دامنه کوه تحمل دارند
شنبه 24 مهر 1395 11:32
-
دلم می خواست .....
پنجشنبه 22 مهر 1395 23:18
دلم می خواست تا خود صبح حرفهای در گوشی بزنیم بی تفاوت به ساعت گذشته از نیمه شب چای هل و دارچین در قوری چینی دم کنم و تا صبح در میان بازوان سترگت گم شوم ،گاه در بین حرفهای دونفره مان بوسه ای از لب هم بگیریم و دوباره و دوباره حرف بزنیم برایت مثل همیشه سیب و پرتقال پوست بگیرم و یادی کنیم از اوایل ازدواج که برایم می گفتی...
-
آه ای زندگی منم که هنوز باهمه پوچی از تو لبریزم نه بر آنم که رشته پاره کنم نه بر اینم که از تو بگریزم
پنجشنبه 22 مهر 1395 21:23
زندگی مثل گوزنی است که فکر می کند تو درختی است که شاخ هایش را باید با تنه تو تیز کند اینجا،آدم ها و گوزن ها با هم می میرند. داستان غریبی است زندگی .....گاهی یه جمله حال آدمو عجیب عوض می کنه . مثل این : متلاطم تنها بیکران کاش اقیانوسی نبودم پنجه کشان بر ساحل . شمس لنگرودی کاش .........