آه ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم.....

با فروغ شروع کردم چون این روزا بیشتر از همیشه معنای زندگی پوچ رو می فهمم .زندگی من بدون داودم یه زندگی پوچه .....خیلی تنهام داود ....خیلی .....جای نگاههای تحسین بر انگیز ، جای مهربونیات دلگرمیات بدجوری تو زندگیم خالیه ، من بدون اون همه توجه تو تبدیل شدم به یه موجود سرگردان که به هیچ جا تعلق نداره ، بدون تو و مهربونیات زندگی واسم حرومه حروم ....یه زمانی با وجود تو خودمو مرکز دنیا می دیدم ، مطمئن بودم که نازم خریدار داره ، مطمئن بودم هر کی ازم بگذره تو مث یه کوه پشتمی و از من نمیگذری ، مطمئن بودم برای رسیدن به خواسته هام از هیچ کوششی دریغ نمی کنی ، چه یه آغوش گرم شبانه باشه ، چه خرید چیزایی که دوست داشتم ، چه ساعتها درددل دوستانه ......خلاصه می دونستم نازمو میخری ، بهم افتخار می کنی ......اما حالا چکار کنم ؟بدون تو ؟الان وقتی اینهمه داغونم کی بیاد بهم بگه بی خیال مهم اینه که ما همدیگرو داریم ؟باور کن به این جمله بیشتر از هرچیزی تو دنیا احتیاج دارم ، چرا عادت نمی کنم ؟چرا خدا با ما اینجوری کرد؟

وای داود جان پر از کلی سوال بی جوابم !!! پر از هزار بغض نترکیده ....ً...


نظرات 1 + ارسال نظر
beny20 دوشنبه 5 تیر 1396 ساعت 02:02 http://beny20.blogsky.com

رو پای خودت بودنم تجربه کن
ن الان بلکه تا زنده ای لازمت میشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.