عشق دورم ......دلم برات تنگ شده....

داود جان جانم سلام ، عشق بی همتای من ، دلم نیومد حالا که همه تو حال و هوای ولنتاین دارن بقول معروف لاو می ترکونند من با تو که تنها عشق زندگیمی حرف نزنم ، البته می دونم که به مناسبت ای غیر ایرانی هیچوقت علاقه نداشتی حالا چه مال عربها باشه چه مال غربیها ....البته می دونمم که عشق مقوله ای بود که بشدت بهش هم اعتقاد داشتی هم تعهد .....اونقدر که با وجود اینکه علاقه ای به این بقول خودت قرتی بازیا نداشتی بازم به مناسبت های مختلف حتی همین ولنتاین واسم گل می خریدی ......

عشقم دلم برات تنگ شده ، اتفاقای عجیبی رو این روزها شاهد م که واقعا توضیحی براش ندارم ، تراژدی هایی که برای بقیه اتفاق میوفته و من طبق عادت تمام زندگیم نا خودآگاه با زندگی خودم مقایسه اش می کنم و دلم میخاد ازش نتیجه گیری کنم ....مثلا زنی رو می شناسم که دختر بچه ای همین پارسا داره و الان حدود چهار پنج سال یا حتی بیشتر با شوهرش اختلاف داشتند و الان مدتهاست خونه پدرش ساکنه و در شرف جدایی بودند که چند روز پیش شوهرشو کشتند ، و جنازه پسره رو بعد از چند روز پیدا کردند ، مدام زندگی خودم رو با اون مقایسه می کنم یه بار میگم حداقل عاشق شوهرش که نبود داشتند جدا می شدند حالام راحت شده شاید ، از یه طرف میگم نه حداقل ما عاشق هم بودیم حتی اگه زیاد با هم نتونسیم زندگی کنیم ولی تو همین سال های کم اونقدر همدل و همزبان و عاشق بودیم که خیلیا بعد از سی سال زندگی اون تعداد روز رو عاشق نبودند و از بودن با هم لذت نبردند، خلاصه مدام دوست دارم بدبختی خودمو با بدبختی دیگران مقایسه کنم و ببینم واقعا کدوممون بدبخت تریم  ، آخرشم به جایی نمیرسم......البته بعدشم دوباره به این نتیجه میرسم که من بدبخت ترینم که تو رو ندارم ....فقیر منم که ندارمت....ولنتاین مبارک عشقم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.