عشق دورم .....دلم تنگته.....

سلام داودم ، مهربون همسر خوبم .....دلم بدجوری هواتو کرده الان مدتهاست پای ثابت فکر و خیال می موقع خواب ، نگاه نکن که زیاد مطلب نمی نویسم ولی هر شب کلی باهات حرف میزنم واست اناانزلناه میخونم ، بغض می کنم آه می کشم ........کاش امشب بیای بخوابم تا منم فردا بیام خوابمو واست تعریف کنم ، همزبون مهربونم می دونی چن وقته شبا سرمو رو شونه ات نداشتم و تو بغلت نخوابیدم ، چن وقته صبح جمعه صدا نکردی مریم ، مریم بیا منو بیدار کن ، چند وقته پنجشنبه شبا نزدیم بیرون چیز برگر بخوریم ......چند وقته دیگه کسی نیست که باهاش کلی حرف بزنم از هر دری ......با اینکه همه اینجا مهربونند و کلی حرف مشترک دارم که باهاشون بزنم اما فقط تو بودی که می شد همه جور حرفی باهات زد ......امشب از حمام که اومدم بیرون دوست داشتم بشینم زیر دستت و تو با حوصله موهامو سشوار کنی ....اما وقتی دیدم تو نیستی با درجه زیاد موهامو سریع خشک کردم ، حتی شونه هم نزدم ......فقط خشک کردم که سرما نخورم....پنجشنبه هفته پیش  تولد لیانا بود جات خیلی خالی بود خیلی ، یه ساختمون هفده طبقه قدیمی  (عمر ساختمون یسال از روح اله بیشتر بود یعنی ۵۴سال)صبح همون سیم دی اول اتیش گرفت و بعدم ریخت پایین ....از اون روز تا حالا حالم بدجور گرفته همش یاد اون اتفاق می افتم .....پریشب اومدی بخوابم خیلی خوب بود خیلی حالم خوب بود صب که بیدار شدم سرخوش بودم از بودنت کنارم ولی بیدار شدم و اون حال خوبم تموم شد ، لیانا یکی دو روزه داره راه میره خیلی بهتر از قبل ، همش یاد تو می افتم. هنوزم دوستت دارم هنوزم عزیزمی با همه خاطره های خوب زندگیمون .....کاش بازم بیای بخوابم .....

نظرات 1 + ارسال نظر
مرد متاهل شنبه 9 بهمن 1395 ساعت 00:46 http://khaneh1.blogsky.com/

جالب بود.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.