-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مهر 1395 15:08
مثل آن است که شاهرگ احساسم را زده باشی بند نمی آید دوست داشتنت....
-
عشق ، ازآن مردان شجاع است ، برای ترسوها مادرانشان زن می گیرند ....
دوشنبه 19 مهر 1395 00:36
البته به نظر من عشق ،از آن زنان شجاع هم هست ،اونایی که زیر بار ازدواج بدون شناخت و بدون عشق نمی زند ، کمتر از اون مردان شجاع نیستند ..... من به خیلی از ویژگیهای اخلاقی خودم عجیب پایبندم و عجیب افتخار می کنم .....شاید فک کنید آدم خودشیفته ای هستم یا خیلی از خود متشکرم و پر از اعتماد به نفس کاذب ولی نه ،اونایی که منو از...
-
خدایا ....آشتی....
دوشنبه 19 مهر 1395 00:02
خدا جون واقعا ازت معذرت میخام ....خودت می دونی آدم ناسپاسی نبودم هیچوقت غیر از این اواخر ....الانم به خاطر همه گله و گلایه هایی که کردم معذرت میخام .به بزرگی و بزرگواری خودت ببخش .....بزار به حساب بی حوصلگی و کم صبری بنده ات،بزار به حساب ضعیف بودنش ،بزار به حساب همون مصیبت عظیمی که آرامش زندگیشو به فنا داد .... هنوزم...
-
بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار ......فکری بحال خویش کن این روزگار نیست
یکشنبه 18 مهر 1395 21:35
سردردهای مزمن میگرنی که بعد از درمانی دو ساله از مزاحمتش راحت شده بودم به برکت غصه و درد این روزام برگشته و تو سرم جا خوش کرده فک کنم یه چیزایی قراره همیشه همراه زندگیت باشن یکیش میگرن ،یکیش حسرت عشق یکیم آرامش ....اخه خدا جون با انصاف هر کدوم از اینا یه تنه یه فیلو از پا می اندازه من هفتاد کیلویی رو چی فرض کردی...
-
نذر کرده ام ....
یکشنبه 18 مهر 1395 20:42
نذر کرده ام .... یک روز که خوشحال تر بودم بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد یک روزی که خوشحال تر بودم می آیم و می نویسم که "این نیز بگذرد " مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است یک...
-
خواب آرامش ....
یکشنبه 18 مهر 1395 20:20
دلم خوابی عمیق میخواهد که در فراسویش از دلهره ها و تشویش هایم خبری نباشد ، غصه هایم پر و بالشان ریخته باشد و روح و روانم را به بازی نگیرند ، دلم خواب یک آغوش گرم میخواهد پر از محبتی وسیع که خودم را در آن گم کنم ، دلم آرامشی از جنس دلدادگی ، امنیتی از سر عشق ، سادگی عمیقی از جنس کودکی می خواهد ، دلم .....دلم ......حال...
-
عاشق زنی مشو ....
یکشنبه 18 مهر 1395 13:06
عاشق زنی مشو که می خواند که زیاد گوش می دهد زنی که می نویسد عاشق زنی مشو که فرهیخته است افسونگر، وهم آگین، دیوانه عاشق زنی مشو که می اندیشد که می داند که داناست، که توانِ پرواز دارد به زنی که خود را باور دارد عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن می خندد یا می گرید که قادر است روحش را به جسم بدل کند و از آن بیشتر عاشق شعر...
-
هیچگاه از خدا مخواه تمام دنیا رو بهت بده ، ازش بخواه کسی رو بهت بده که تو رو به همه دنیا نده.....
شنبه 17 مهر 1395 18:45
کاری که من کردم ...تو تمام زندگیم فقط و فقط دنبال تجربه کردن یه عشق واقعی بودم .کسی که منو با همه ویژگیهام چه منفی ترین چه مثبت ترین دوست داشته باشه چون معتقدم دوست داشتن یه آدم بدون نقص (حتی اگه همچین آدمی وجود داشته باشه )کار سختی نیست هنر دوست داشتن و عشق ورزیدن زمانی خودشو نشون میده که تو یه آدمو با همه ویزگیهای...
-
خاطره ها که باشند.....
شنبه 17 مهر 1395 15:07
#روزمرگیها زندگی من میگذرد از روی پل چوبی که با هم گذشتیم یک روز از میان پرچین های سبز دیروز از میان قارقار کلاغهای دست کج هر روز و من تنها نیستم صدایم را درز گرفته ام خنده هایم را دوخته ام به دکمه های لباست و گریه هایم را عزیزم خاطره ها که باشند هیچ زنی تنها نمیماند زندگی اش رد میشود از روی تمام چیزهایی که یک روز با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 مهر 1395 20:51
امروز دقیقا ۱۵۶ روزه که رفتی ،۱۵۶روزه که ندارمت ،۱۵۶روزه شماره موبایل تو نگرفتم .منی که تصور یه روز دوریتو نداشتم ،منی که سر ساعت ۴که می شد اگه خونه نبودی پونصد بار بهت زنگ میزدم که کجایی کی میای.....الان ۱۵۶روزه که تو زندگیم ندارمت ،کاش بودی دلم برای حرف زدن باهات تنگ شده ، دلم پر از درده، شدم یه کوه دلتنگی ، کاش گوش...
-
تو با دل من همان کردی ،که شاتوت با سرانگشتان تو .....
جمعه 16 مهر 1395 10:16
سلام عشق مهربونم که منو تنها گذاشتی و رفتی ..... کاش لااقل به خوابم میومدی ،مثل قبلنا نصیحتم می کردی می گفتی مهم نیست هر کی هر کاری می کنه مهم اینه که ماهمدیگه رو داریم ....درسته که من تو رو ندارم اما تو خواب که اشکالی نداشت بیای و بهم دروغ بگی .
-
سه دسته از انسانها را هرگز فراموش نکنین.....
جمعه 16 مهر 1395 09:46
سه دسته از انسانها را هرگز فراموش نکنین 1-کسانی که در گرفتاریها یاریتان کردند 2-کسانی که در گرفتاریها رهایتان کردند 3-کسانی که در گرفتاریها گرفتارتان کردند کاش لااقل اونقدر مهربون بودیم که اگر باری از دوش کسی بر نمی داریم بار اضافه ای هم بر دوشش نباشیم ، گاهی همین که کسی رو درک کنیم ،حرف دلش رو بشنویم ، گوش شنوای قصه...
-
بدون شرح ......
پنجشنبه 15 مهر 1395 22:55
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی #سعدى
-
تو را دوست دارم .....
پنجشنبه 15 مهر 1395 20:33
تو را دوست دارم چون نان و نمک چون لبان گر گرفته از تب که نیمه شبان در التهاب قطره ای آب بر شیر آبی بچسبد تو را دوست دارم چون لحظه ی شوق، شبهه ، انتظار و نگرانی در گشودن بسته ی بزرگی که نمی دانی در آن چیست تو را دوست دارم چون سفر نخستین با هواپیما بر فراز اقیانوس چون غوغای درونم لرزش دل و دستم در آستانه ی دیداری در...
-
آه .....خدای من .....
چهارشنبه 14 مهر 1395 22:49
خدایا نمی دونم کی قراره به حکمتی که همه میگن توی کارات هست پی ببرم .....من که والا حکمت که هیچ حتی یه سر سوزن منطق هم تو کارات ندیده و نفهمیدم ..... الان که نگاه می کنم می بینم نه تنها یه عالمه فرصت کاری خوب زندگی که می تونست واسم اتفاق بیفته بخاطر حکمتت نیفتاد ، به اسم حکمتت کلی بلا سر زندگیم نازل شد که من از...
-
ای آنکه دوست دارمت ، اما ندارمت.....
دوشنبه 12 مهر 1395 22:05
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت بر سینه می فشارمت، اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره ای تا صبح می شمارمت، اما ندارمت در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می گذارمت، اما ندارمت می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان در باغ دل بکارمت، اما ندارمت می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت #سعیدبیابانکی
-
هر زنی باید .....
دوشنبه 12 مهر 1395 16:45
هر زنی باید یک نفر را داشته باشد که وقتی میوه ها را توی سینک میریزد و شیر آب را باز میکند یا وقت هایی که ظرف های شسته شده را توی کابینت های ام دی اِفش ردیف میکند به او فکر کند.... هر زنی باید یک نفر را داشته باشد مردی که کفش های شماره ی چهلُ دو اش را بیرونِ جاکفشی رها میکند ،مردی که به محض رسیدن .. ساعت مچی اش را باز...
-
زلزله های زندگی ....
شنبه 10 مهر 1395 23:31
نمی دونم شما هم مث من به این نتیجه رسیدید یا نه؟ولی من امشب تو خلوت خودم به این نتیجه رسیدم که ، آدم وقتی تو زندگی به جایی رسید که خودشو وسط آوار ناشی از زلزله های زندگی دید و باز تونست مقاومت کنه معنی اش اینه که دیگه قرار نیست پس لرزه های کوچیک بتونه از اینی که هست بدترش کنه ....یه چیز تو مایه های اینکه هر چیزی که تو...
-
من و پازل ....
جمعه 9 مهر 1395 22:52
پازل چیدن و دوست دارم همیشه دوست داشتم چون اون موقع که با عشقم بعد از اومدن از سر کار و استراحت می پریدیم سرش و می زدیم تو سر و کله هم و کلی از هر دری سخنی حرف می زدیم و می چیدیمش چه حالا که تو یه سکوت سنگین خودم و خودم هستیم و یه پازل ۱۵۰۰قطعه ای که وقتی شروع می کنم به چیدن میرم تو یه دنیای دیگه و از هر چی نمیخام...
-
آدمها .....
پنجشنبه 8 مهر 1395 08:55
... آدمها با دلایل خاص خودشان به زندگی ما وارد می شوند و با دلایل خاص خودشان از زندگی ما می روند نه از آمدن ها زیاد خوشحال باش ، نه از رفتن ها زیاد غمگین تا هستند دوستشان داشته باش به هر دلیلی که آمده اند به هر دلیلی که هستند بودنشان را دوست داشته باش بی هیچ دلیلی شادمانی های بی سبب ؛ همین دوست داشتن های بی...
-
ای حال نامعلوم ......آروم باش آروم .....
سهشنبه 6 مهر 1395 21:25
گاهی وقتا تو زندگی به یه جایی میرسی که می بینی هیچ چیز اونجوری که میخاسی پیش نرفته ، می بینی اونقدر ترد و شکننده ای که به کوچکترین تلنگری می شکنی، اونقدر بیچاره ای که با مرور خاطرات دلخوش میشی .اونقدر نا امیدی که حتی دونستن اینکه رویای دست نیافتنی کسی بودی هم چراغ دلت روشن نمی کنه ،گاهی وقتا می بینی حتی قوی بودن هم به...
-
همیشه بر آنم تا دلی رانشکنم ،اما،وقتی به خود نگاه می کنم تکه تکه ام ....
سهشنبه 6 مهر 1395 12:22
خصلت عجیبی است ...ما میخواهیم دایره دوستانمان وسیع باشد تا در مواقع دلتنگی کسی از مجموع آن همه دوست و آشنا شریک تنهاییمان باشد ولی من همیشه گریز به دنج خلوتی که غیر از خودم کسی در آن نباشد را به حضور در کنار دیگران ترجیح داده ام .نمی دانم دوستیها دلنشین نیست یا آدمی به مرور عاشق تنهایی می شود و در این تنهایی به آنچه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مهر 1395 17:46
گاهی باید سیلی جانانه ای به گوش خودت بنوازی و به زندگی بر گردی ،گاهی باید دستت را به کمرت بزنی و بایستی تا یادت بیایید که زمانی نه چندان دور قوی بوده ای، گاهی باید خودت را دوست بداری تا بیاد آوری که دوست داشتنی و خواستنی بوده ای والا این زمانه لامروت بلایی به سرت می آورد که چشم باز می کنی و خودت را له و لورده زیر...
-
گاه نمی دانی از دست داده ای ، یا از دست رفته ای .....
شنبه 3 مهر 1395 13:42
حکایت عجیبی است زندگی ، ما گمان می کردیم عشق هرگز فراموش نمی شود و دوست داشتن کسی برای همیشه در دلمان خواهد ماند ما حتی فکر می کردیم با مرگ عشق ها نمی میرند ....ولی همه اینها حرف است .......ادم خیلی زود به نداشتن هایش عادت می کند و این حقیقت دردناک جز لاینفک زندگی ست. خیلی زود به خودت می آیی و می بینی سالهاست بدون کسی...
-
من جز تو کسی را ندارم ، اما نمی دانم چرا تو را هم ندارم .....
شنبه 3 مهر 1395 12:48
مهم نیست کیا دور و برت هستند ،مهم نیست چقد وانمود می کنند نگرانتند .مهم اینه که تنهایی مثل همیشه ، مثل همه وقتای دیگه ، آدما تا باهات کار دارند دور و برت هستند کارشون که تموم شد واسشون تموم میشی..... همه عمر ملاحظه همه رو کردی ، بدون چشم داشت از کسی به همه محبت کردی .....بعد تو بدترین شرایطط حداقل اونایی که انتظار...
-
آرام شده ام .....
شنبه 3 مهر 1395 11:10
آرام شده ام چون درختی در پاییز که تمام برگهایش را باد برده باشد ..... یک شب در یک برنامه تلویزیونی شنیدم که مجری می گفت در آمریکا فاصله اینکه صاحب خانه و زندگی باشی و یا کارتن خواب باشی بسیار اندک است .برایم جالب بود مگر می شد چنین چیزی؟ولی حالا به وضوح دریافته ام که انچه تفاوت بین خوشبختی و بدبختی است نه در امریکا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 مهر 1395 23:07
... صبحِ جمعه ات بخیر هر کجا هستی به یاد من باش من با تو چای نوشیده ام سفرها کرده ام از جنگل، از دریا، از آغوشِ تو شعرها نوشته ام رو به آسمانِ آبیِ پر خاطره از تو گفته ام تو را خواسته ام آه ای رویای گمشده هر کجا هستی صبحِ جمعه ات بخیر . نیکى فیروزکوهی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 مهر 1395 21:37
... دنیا پر شده از ما ترسو ها. دستِ خودمان هم نیست. اینطور تربیت شده ایم. در خانه، مدرسه، مسجد، خیابان، پشتِ تلفن، در حمام، حتی در رختخواب ، همیشه از کسی یا کاری ترسیده ایم. از ترس به دروغ پناه آورده ایم و باز از خودمان و دروغهایمان ترسیده ایم. براستی با ما چه کرده اند؟؟ با روحِ لطیفِ بی گناه یک کودک که میتوانست...
-
جمعه های بی تو ....
جمعه 2 مهر 1395 14:03
تمام دیشب در کلنجاری تلخ با خودم به تراژدی عشقمان می نگریستم ،تمام اتفاقات این سال سیاه را مرور کردم و چون هربار استخوانهای از شدت غم فشرده شد .دیگر حتی اشک هم نمی تواند آرامم کند،موسیقی ،شعر، دوش آب گرم ،فنجانی قهوه......همه در تلاشی بی سرانجام نتیجه را به بغل کردن زانو می بازند و من تنها یک تنه به جنگ غصه ها میروم...