#روزمرگیها
زندگی من میگذرد
از روی پل چوبی که با هم گذشتیم
یک روز
از میان پرچین های سبز دیروز
از میان قارقار کلاغهای دست کج هر روز
و من تنها نیستم
صدایم را درز گرفته ام
خنده هایم را دوخته ام به دکمه های لباست
و گریه هایم را
عزیزم
خاطره ها که باشند
هیچ زنی تنها نمیماند
زندگی اش رد میشود
از روی تمام چیزهایی که
یک روز با معشوقه اش
گذشته بود
#حکیمه_نارویی