خواب آرامش ‌....

دلم خوابی عمیق میخواهد که در فراسویش از دلهره ها و تشویش هایم خبری نباشد ، غصه هایم پر و بالشان ریخته باشد و روح و روانم را به بازی نگیرند ، دلم خواب یک آغوش گرم میخواهد پر از محبتی وسیع که خودم را در آن گم کنم ، دلم آرامشی از جنس دلدادگی ، امنیتی از سر عشق ، سادگی عمیقی از جنس کودکی می خواهد ، دلم .....دلم ......حال دلم این روزهای طولانی و پر تشویش خوش نیست ، دیر زمانی است که خوش نیست .ناخوشی روح به جسمم سرایت کرده ....دلم خوابی عمیق میخواهد ،خوابی به طولانی ماهها ....اما نه .....دلم زندگی میخواهد ....دلم دوست دارد بتواند باز آرزویی بکند ، باز امیدی به بهاری داشته باشد ، باز مریمی بشود که سالها بود .....دلم آرزوهای بزرگ می خواهد ....دلم خودم را می خواهد آنچه بودم ، دلم معجزه ای می خواهد که بر تن سرد زندگیم بدمد و شاخه های شکسته اش را بارور کند .دلم پایان اندوه می خواهد ....فراموشی همه کابوسها ....

دلم میخواهد «یک شب بخوابم صبح و زود یکی بیاید و بگوید ، هر چه بود تمام شد بخدا....»

دلم شبی آرام در گوشه دنج کلبه ای میخواهد بدور از همه که لیوانی چای بسلامتی خودم بنوشم و بگویم تمام شد مریم .از این طوفان هم گذشتی ....اگر چه با پر و بال شکسته ، اگر چه با دلی پر درد  و....اگر چه تنها ....

دلم تکیه گاهی از جنس صبوری و تنهایی می خواهد ، بی نیاز از هرکس و هر چیز ،دلم میخواهد عاشق تنهایی ام شوم و او نیز عاشقم باشد و بهم قول دهیم که عاشقانه در آغوش هم بخزیم و بدور از همه آرام گیریم ....دلم غروبی پاییزی می خواهد و کوچه باغی بی انتها .....که غصه هایم را چون برگهای پاییزی به زیر پا له کنم و از صدایش لذت ببرم ....اینها رویاهای دور دست زنی است که در ناگهان یک حادثه ، امیدیش را به اضطراب و بیچارگی باخت و چون« زنی تنها در آستانه فصلی سرد »دلش خوابی عمیق می خواهد ......

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.