زلزله های زندگی ....

نمی دونم شما هم مث من به این نتیجه رسیدید یا نه؟ولی من امشب تو خلوت خودم به این نتیجه رسیدم که ، آدم وقتی تو زندگی به جایی رسید که خودشو وسط آوار ناشی از زلزله های زندگی دید و باز تونست مقاومت کنه معنی اش اینه که دیگه قرار نیست پس لرزه های کوچیک بتونه از اینی که هست بدترش کنه ....یه چیز تو مایه های اینکه هر چیزی که تو را نکشد قویترت می کند ......

و من الان رویین تنی شدم واسه خودم ، منی که وسط آوار یه زلزله ده ریشتری نشستم و زل زدم به خرابه های یه آشیونه عشق و اونقد مقاوم بودم که دق نکردم معنی اش همون رویین تن شدنه .

گاهی اوقات اینکه آدم دیگه چیزی برای از دست دادن نداره خودش به آدم ارامش میده .....فقط باید به مزه تلخ این آرامشه خو بگیری .....یه چیزی تو مایه های وقتی خسته ای و قندون دم دستت نیست و باید چای یا قهوه اتو تلخ بخوری .....خستگیت در میره بی شک و تو هم با مزه تلخه کنار میای بالاخره ......

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.