آرامش گمشده ......

عجیب خسته ام .....خیلی احمقانه فکر می کردم میشه دوباره به زندگی برگشت ، میشه با تغییر دکوراسیون ، خرید پرده یا کارهای دیگه اونقدر مشغول شد که یادت بره چه خبره .....ولی زهی خیال باطل ....وقتی حالت خوب نباشه هیچ چیزی نمی تونه حالت رو خوب کنه ....یوقتایی فکر می کنم شاید مرگ پایانی بشه بر همه اندوه های زندگی اما اونم وقتی به این فکر می کنی یه دختر کوچولوی ناز داری و بقول معروف قلبت بیرون از سینه ات توی دستاته می فهمی که اوضاع بدتر از اونیه که تصور می کنی و انگار برای تو هیچ آرامشی وجود نداره ........تمام روز سعی می کنم با یسری جمله بیخود به خودم امید بدم ولی نمیشه که نمیشه .......

کاش آرامش دمی مرا در آغوش گیرد .....کاش .....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.