و عشق .....

هم بستر که می شدیم

قلبش ، قلعه ای بود بی دفاع

و من فاتح مطلق حصارهایش

از آغوشم که می رفت

دیگر هیچکسی نبودم

من ،سربازی بی سرزمین

او قلعه ای مشکوک

از آغوش سیر شده ای 

که دنیایش ...

جای ، برای یک نفر بیشتر نداشت


نیکی فیروز کوهی 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.