تنهایی .....

مدتها بود که از حال امشبم دور بودم ....من از اون تیپ آدما هستم که به خلوت کردن با خودم خیلی احتیاج دارم ....مدت‌هاست جایی نبودم که کسی دور و برم نباشه .....ولی امشب خوشبختانه تو همچی موقعیتی هستم تلویزیونو خاموش کردم لیانا هم خوابه ...یه نور ملایم و صدای پکیج و منی که تنها نشستم و به شوفاژ تکیه کردم .....بقول بچه ها من و تنهایی و چن تا شمع .....البته اونقد رمانتیک نیستا...با اجازه تون همین الان قسمت بالای شونه هام بر اثر گرمای شوفاژ بشدت داره میخابه و دستان از هیچ جهتی بهش نمیرسه ....خوشا اون موقع ها که گاه گداری یکی پیدا میشد پشت ادمو کیسه بکشه .....اینم یکی از معایب تنهایی اونم وقتی داری از خوبیهاش میگی .....

بگذریم .....لعنتی این تنهایی گاهی وقتها عجیب می چسبه بخصوص وقتی سوژه های شیرین واسه فک کردن بهشون داشته باشی ....چشمامو که می بندم احساس آرامش می کنم احساسی که تو این چند ماهه اخیر به جرات میگم نداشتم....

دارم سعی می کنم با خدا و زندگی آشتی کنم ، از دلخوشی های کوچیک زندگی واسه خودم آنکور بسازم .....خلاصه اینکه به خودم تلقین کنم که خوبم .....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.