مهربونم .....این روزا خانم طلات حالش بدجوری قاطی پاتی ، داره دست و پا میزنه بلکه صبورتر بشه ....بلکه امیدوارتر ....شاید باورت نشه ولی برای بهتر شدن داره به هر ریسمون پوسیده ای چنگ می اندازه ، داره سعی می کنه به هر وسیله ای قوی بشه ولی خودش خوب می دونه که نه میشه و نباید به هر ریسمون پوسیده ای چنگ زد .....اما بهت قول میدم عزیزم که قوی بشم که خودمو جمع کنم .....امیدوارم که بتونم ....امیدوارم بازم بهم افتخار کنی .....حیف شد که رفتی ،لیلا میگفت مردای خوب هم وجود دارند ولی توی قبرستونها و من همیشه تو دلم می خندیدم و می گفتم نه مردای خوب زنده هم هستند مث داود من .....حالا می فهمم که راست می گفت .....با لیلا حرف زدم مثل همیشه شاکی بود علیرغم این مصیبت اون بازم معتقد بود که من از اون یا خیلیای دیگه خوشبخت ترم حتی تو این شرایط حتی علیرغم نبودن تو ....چون تحمل زندگی بدون عشق یا زندگی با مردای خائن و دروغگو و ....سخت تر از تحمل مرگ عزیز هست ....نمی دونم این حرفا رو از دوستای دیگه هم شنیدم اما واقعیتش اینه که خودم ایده ای ندارم در مورد درست و غلط بودنش ....چون این اتفاق واسه من بدترین بوده و هست ....چون تنها مردی که سر راهم قرار گرفت و بهم ثابت کرد میشه عاشق شد و عاشقانه ازدواج کرد و عاشقانه زندگی کرد تو بودی تنها مردی که هیچوقت در مقابلش از بیان عشقم نترسیدم ، نترسیدم که اگر فهمید دوستش دارم عشق من به خودش را ابزاری برای آزار و اذیتم قرار دهد ....نترسیدم که حرفای عاشقانه اش در باغ سبزی بوده برای فریب ....در عوض می دانستم که هر بار بیان دوستت دارم برایش تعهدی عمیق تر و ماندگار تر خواهد بود برای دوست داشتن زنی که معنای عشق را خوب می فهمید ......

عزیزم .....کاش به خوابم می امدی !!!!دلم عجیب از دوریت بی سر و سامان است .....عجیب دلتنگ مهربانی و نوازشت هستم ، دلتنگ آغوش مهربانت که به محض جا گرفتن میان بازوانت آبی بود بر آتش .درست مانند دریای متلاطم و مواجی که ناگهان آرام می گرفت .....دلم برای آن آرامش لک زده .....دلم برای چهره مهربانت لک زده .....برای تماس های گاه و بیگاه در بین شلوغی روزهای کاری تنگ شده برای همه روزهای خوب با هم بودنمان دلتنگم ......

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.