ای آنکه دوست دارند ، اما ندارمت.....آه...آه....

سلام عشقم .....این روزها دلم عجیب پره ....شدم مث وقتایی که کنارت می نشینم و ور ور ور حرف میزدم تا سبک شم ....مث وقتایی که تو صبورانه حرفامو می شنیدی .....تو آروم بودی و واسه من متلاطم یه ساحل امن.... ساکت می موندی و گوش می دادی فقط وقتی خوب حرفامو  می زدم فقط یه جمله می گفتی الان بهتری ؟سبک شدی؟ وقتی می گفتم آره .می گفتی خب خدا رو شکر .....پس دیگه بهش فک نکن .تمومش کن ......صبور مهربون آرومم الانم حرفامو می شنوی؟اصلا از حالم خبر داری ؟میای یه وقتی بهم سر بزنی ؟ بازم میای در مورد لباسی که می پوشم ، هیکلم ، رنگ موی سرم و هر چیز دیگه ای نظر بدی ؟بازم سشوار بر می داری بعد از حمام موهامو شونه کنی ؟بازم اگه خسته بشم میگی برو روغن بادام بیار و دراز بکش تا ماساژت بدم؟کاش انقدر مهربون نبودی !!!!!خانم طلات خسته است ....نا امیده .....و تو نیستی آرومش کنی بگیریش تو بغل .....ببریش با ماشین بیرون بچرخونیش تا حال و هواش عوض بشه ....نیستی تا مث حرفه ایها ماساژش بدی .....حلقه اتو انداختم به زنجیری که واسه زیر لفظی سر عقد واسم گرفتی و انداختمش تو گردنم اینجوری حس می کنم پیشمی هر وقتم دوست دارم دستمو بگیری ، به جاش حلقه اتو می گیرم می بوسم ....می بینی .....دیگه نمی دونم باید چکار کنم که هنوز حس کنم هستی !!!!! با این حال متلاطم با اینهمه دلتنگی نمی دونم باید چجوری کنار بیام ......عزیزترینم .....عشقم خیلی تنهام ...خیلی .....بی اندازه غریب و سردم ....

مدتیه افتادم تو فکر خوابی که دیده بودی و یادت نبود جزئیاتشو ....یادته تا چند روز شاکی بودی از دست من ....

بگذریم ....دلم عجیب گرفته ....جمعه ها حالم خراب میشه خیلی خراب .....کاش بخوابم میومدی !!!!!بیا و دستامو بگیر در آغوشم بگیر بذار حداقل تو خواب از این کابوس رها شم .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.