......گاهی زخم ها جوری ترمیم پیدا می کنند که باورت نمی شود ......

داود جان امشب کتاب من پیش از تو رو تموم کردم عمیقا با ویل احساس همزاد پنداری شدیدی کردم،میخاستم تایپ کنم اگه بودی حتما بهت توصیه می کردم این کتاب بخونی ولی بعد دیدم شایدم نه اگه بودی من دیگه این حس رو به ویل داستان نداشتم ....شاید خنده دار به نظر بیاد .....بزار اول از قصه واست بگم تا بعد برسم به حس همزاد پنداری ....ویل یه جوان موفق ، پر شر و شور ، پر انرژیه  که عاشق ماجراجویی هست کلی تجربه منحصر به فرد داره مثلا صعود به بزرگترین قله افریقا کلیمانجارو ....یا کلی چیزای دیگه تو همین مایه ها ......مدیر عامل موفق یه شرکت بزرگه ، فوق العاده خوش تیپه و یه دوست دختر فوق العاده داره ولی بخاطر یه تصادف از چهار اندام فلج میشه و دیگه حتی قادر نیست از گردن به پایینشو حرکت بده .....اگه بخوام قصه رو واست بگم تا صبح می تونم در موردش بنویسم بر گردیم به حس همزاد پنداری ......وقتی نگاه می کنم می بینم همونجور که زندگی ویل با اپن اتفاق کلا زیر و رو شد زندگی منم با رفتن تو زیر و رو شد منم همه چیو با رفتن تو از دست دادم عشقمو ، زندگیمو ، شغلمو و .....مهمتر از همه آرامشمو ....جمله ای که تیتر یادداشتم نوشتم جمله ای هست که تو همین کتاب خوندم و آرزو کردم کاش زخم های منم التیام پیدا کنه .....

تا قبل از خوندن این کتاب فک می کردم رفتن تو یه اتفاق نادر بوده و فقط واسه من اتفاق افتاده ولی با خوندن این کتاب فهمیدم این سورپرایزا یه چیز معمولی توی تموم زندگیاس ......شاید تا حالا تو زندگی کسی نبوده ولی مسلما هیچ تضمینی نیست که منبعد هم نباشه .........وقتی به تصمیم ویل فک می کنم می بینم خیلی جسورانه است ....خیلی .....و خوب درکش می کنم وقتی این سبک زندگی رو سهم و حق خودش نمی دونه ، .....

مث من که این زندگی رو حق خودم و بچه ها نمی دونم ، هنوزم بابت اینکه پارسا پیشم نیست عذاب می کشم پیش من بودن که پیشکش الان مدتهاست یا نمیخاد یا نمیزارن بمن زنگ بزنه واسشم که ویس میفرسم جوابمو نمی ده ، دیگه واسم فرقی نمی کنه که نمیخاد یا نمیزارن .......

دیگه چه فرقی می کنه ؟از نبودن تو ، از رفتن تو ، از نداشتن تو که بدتر نیست چطور دارم اینو تحمل می کنم ، بقیه اشم تحمل می کنم ، 

این یادداشت مال بیستم دیماهه و من الان دارم تکمیلش میکنم .هنوزم فک می کنم تصمیم ویل جسورانه بود و بهش حق میدم شاید منم اگه جای اون بودم همین تصمیم رو می گرفتم ،

ً......

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.