خیلی خوشحالم ......

عزیزم ....خیلی خوشحالم بالاخره بعد از این همه وقت خوابتو دیدم یا لااقل خوابت به یادم موند حیف که زود از خواب بیدار شدم ، البته اگر بیدار نمی شدم یادم نمی موند که خوابتو دیدم ، تو خوابم مثل همیشه مهربون و خوش تیپ بودی ،مث همیشه بغلم کردی، بهت گفتم دیدی نذاشتند با هم باشیم ، گفتی عیب نداره ولش کن .سبیلم گذاشته بودی ، عزیزم ، کاری که هیچوقت من نذاشته بودم بکنی ، یادته ، تا حد خود زنی پیش میرفتم که تو سبیل نذاری ....ولی بهت میومد ....خدا کنه مث تو خوابم خوب باشی ...از یه طرف می گم کاش بیدار نشده بودم و بیشتر خوابتو می دیدم از یه طرفم اگه بیدار نمی شدم اصلا یادم نمی موند که خوابتو دیدم .....قربونت برم داودم ....دلم برات تنگ شده ....دیشب قبل از خواب به خدا گفتم آخه بی انصاف چرا حداقل خوابشو نمی بینم که انگار صدامو شنید و اومدی تو خوابم ....تو همین خونه ای که الان هستیم هم اومدی ....کلی ذوق لیانا رو کردی ....کلی بغلم کردی .....مرسی که اومدی .....همیشه ناراحت بودم فک می کردم لابد از دستم ناراحتی ، خدا رو شکر ناراحت نبودی از من ، حالتم خوب بود ....من دیگه چی میخوام از خدا !!!!

منم سعی می کنم خوب باشم و امیدوار !امروز فوق العاده پر انرژیم...... همیشه به خواب های من سر بزن .....دوستت دارم همچنان ....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.