ای آنکه دوست دارمت ، اما ندارمت.....

ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت

بر سینه می فشارمت، اما ندارمت


ای آسمان من که سراسر ستاره ای

تا صبح می شمارمت، اما ندارمت


در عالم خیال خودم چون چراغ اشک

بر دیده می گذارمت، اما ندارمت


می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان

در باغ دل بکارمت، اما ندارمت


می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل

بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت


#سعیدبیابانکی

هر زنی باید .....

هر زنی باید یک نفر را داشته باشد که وقتی میوه ها را توی سینک میریزد و شیر آب را باز میکند 

یا وقت هایی که ظرف های شسته شده را توی کابینت های ام دی اِفش ردیف میکند به او فکر کند....

هر زنی باید یک نفر را داشته باشد

مردی که کفش های شماره ی چهلُ دو اش را بیرونِ جاکفشی رها میکند ،مردی که به محض رسیدن .. ساعت مچی اش را باز کرده و  همراه با کارت های شناسایی روی پیشخوان اشپزخانه می گذارد ...

هر زنی باید یک نفر را داشته باشد

مردی که هر صبح برای پیدا کردن پیراهن های اداری اش،تمام لباس ها را بهم بریزد

اما با نگاه لحظه های خداحافظیشان در چارچوب درب اتاق،خاطرش را جمع کند

هر زنی باید یک نفر را داشته باشد

یک نفرکه مبل های کرم رنگ خانه را برایش جابه جا کند

ولی نگذارد که آب توی دلش تکان بخورد...!

هر زنی

برای ِ لبخند زدن در آینه بهانه میخواهد

هر زنی 

برای لبخند زدن در آینه

باید مردی را داشته باشد که در انتهای روز

با شانه ی انگشت هایش گره دلتنگی موهای بلند زن را باز کند و بگوید : امشب! از تمام شب ها زیباترشده ای.

 الهه سادات موسوی

زلزله های زندگی ....

نمی دونم شما هم مث من به این نتیجه رسیدید یا نه؟ولی من امشب تو خلوت خودم به این نتیجه رسیدم که ، آدم وقتی تو زندگی به جایی رسید که خودشو وسط آوار ناشی از زلزله های زندگی دید و باز تونست مقاومت کنه معنی اش اینه که دیگه قرار نیست پس لرزه های کوچیک بتونه از اینی که هست بدترش کنه ....یه چیز تو مایه های اینکه هر چیزی که تو را نکشد قویترت می کند ......

و من الان رویین تنی شدم واسه خودم ، منی که وسط آوار یه زلزله ده ریشتری نشستم و زل زدم به خرابه های یه آشیونه عشق و اونقد مقاوم بودم که دق نکردم معنی اش همون رویین تن شدنه .

گاهی اوقات اینکه آدم دیگه چیزی برای از دست دادن نداره خودش به آدم ارامش میده .....فقط باید به مزه تلخ این آرامشه خو بگیری .....یه چیزی تو مایه های وقتی خسته ای و قندون دم دستت نیست و باید چای یا قهوه اتو تلخ بخوری .....خستگیت در میره بی شک و تو هم با مزه تلخه کنار میای بالاخره ......

من و پازل ....

پازل چیدن و دوست دارم همیشه دوست داشتم چون اون موقع که با عشقم بعد از اومدن از سر کار و استراحت می پریدیم سرش و می زدیم تو سر و کله هم  و کلی از هر دری سخنی حرف می زدیم و می چیدیمش چه حالا که تو یه سکوت سنگین خودم و خودم هستیم و یه پازل ۱۵۰۰قطعه ای که وقتی شروع می کنم به چیدن میرم تو یه دنیای دیگه و از هر چی نمیخام فرار می کنم و به هر چی دوست دارم فکر می کنم .نظمی که قطعات پازل داره همون چیزی که این روزها تو زندگیم نیست .....اینکه جای خالی فقط مال یه قطعه است و یه پازل هر چند تایی در فقدان حتی یه قطعه هیچوقت کامل نمیشه .....مث عشق تو زندگی ...بهر دلیلی که عشق تو زندگی هامون نباشه پازل زندگی مون حتی اگه شاهکار هنری هم باشه کامل نیست یعنی هیچی نیست .....این عشق هم هزار جور نماد تو زندگیت داره از حضور فیزیکی عزیرامون هست که نابهنگام ما رو تنها میزارن و میرن تا عشقی که یه روز تو نطفه سرکوب شده و مجال حضور نداشته ....به جرات میشه گفت عشق تنها نماد زندگیه که در هر حالت و شرایطی باهات میمونه و همیشه هست چه ازش فرار کنی ، چه مهجور باشی ،چه به عشقت برسی ،چه از عشقت جدا شی ،چه مرگ بینتون فاصله بندازه ....و  این شاید همون چیزیه که بین تمام پدیده های زندگی عشق رو منحصر به فرد می کنه ......

آدمها .....

...

آدمها با دلایل خاص خودشان به زندگی‌ ما وارد می شوند 

و با دلایل خاص خودشان از زندگی ما می‌‌ روند 

نه از آمدن‌ ها زیاد خوشحال باش ، نه از رفتن‌ ها زیاد غمگین


تا هستند دوستشان داشته باش

به هر دلیلی‌ که آمده اند

به هر دلیلی‌ که هستند

بودنشان را دوست داشته باش

بی هیچ دلیلی

شادمانی‌ های بی‌ سبب ؛

همین دوست داشتن‌ های بی‌ چون و چراست !

.

.

نیکى فیروزکوهی